نقاشي ساختمان در شهر شهريار با مديريت بابك قلي پور نقاشي ساختمان در شهر شهريار با مديريت بابك قلي پور
|
انواع رنگ ساختماني و رنگ شناسي آنها هر رنگ داراي سه صفت يا سه بُعد بصري مستقلا ً تغيير پذير است: فام، درخشندگي و اشباع درخشندگي (والوور) ، دومين صفت رنگ است و درجه ي نسبي تيرگي و روشني آن را مشخص مي كند (غالبا ً نقاشان اصطلاح رنگسايه را نيز در همين معنا به كار مي برند) . معمولا ً درخشندگي رنگ هاي فام دار را در قياس با رنگ هاي بيفام مي سنجند . در چرخه ي رنگ ، زرد بيشترين درخشندگي (معادل خاكستري روشن نزديك به سفيد) و بنفش كمترين درخشندگي ( معادل خاكستري تيره ي نزديك به سياه) را دارد . در سلسله ي رنگي، هر فام نسبت به ديگري ميزان تيرگي يا روشني ذاتي اش را مي نماياند . معكوس كردن اين ترتيب طبيعي، ناسازگاري رنگي به بار مي آورد ( مثلا ً اگر بنفش روشن در كنار سبز زيتوني قرار گيرد، نوعي تكان بصري ايجاد مي كند. اشباع اشباع (پرمايگي) ، سومين صفت رنگ است و ميزان خلوص فام آن را مشخص مي كند ( گاه واژه ي شدت را در اين مورد به كار مي برند ).ذفام هاي چرخه ي رنگ صد در صد خالص اند ولي در طبيعت به ندرت مي توان فام خالصي يافت. همچنين، كمتر رنگيزه اي حد اشباع فام مربوطه در چرخه ي رنگ را داراست . اگر فام ها به هم آميخته شوند، رنگ هاي شكسته به دست مي آيند. اختلاط فام هاي خالص با يكديگر يا با رنگ هاي بيفام، باعث تغيير در پرمايگي و درخشندگي شان مي شوند . به طور كلي، هر فام قابليت ايجاد رنگ هاي متنوعي را در حوزه ي خود دارد كه به آن تلوّن (وارياسيون ) مي گويند. دمثلا ً انواع صورت، اُخرايي وقهوه اي، تلوّن در فام قرمز هستند چگونگي متظاهر شدن رنگ ها از ديگر مباحث رنگ شناسي است. در تجربه، سه نمود مختلف در رنگ ها مي توان تشخيص داد: فيلمرنگ، حجمرنگ و سطحرنگ . فيلمرنگ فيلمرنگ، رنگي است كه در فاصله اي نا مشخص نسبت به بيننده ظاهر مي شود (مثلا ً رنگي كه در طيف نما اسپكتروسكوپ مي توان ديد، يا رنگ آسمان خاكستري يكنواخت). فيلمرنگ، بافت واضحي ندارد و گويي شخص مي تواند كمابيش به درون آن رسوخ كند. همواره در تراز جلو به چشم مي آيد . فيلمرنگ را نمي توان همچون كيفيتي در اشياء و يا متعلق به رويه ي اشياء دانست . حجمرنگ حجمرنگ را در اشياي پشت نما مي توان ديد ( مثلا ً در يك استكان چاي يا در بخار رنگين) . حجمرنگ در فضاي سه بُعدي كه اشغال كرده است گسترش مي يابد ، ولي تراز متغيري نسبت به چشم بيننده ندارد . سطحرنگ سطحرنگ ، چنان به نظر مي آيد كه روي سطح شيء قرار گرفته است ( مثلا ً در يك كاغذ رنگي) . بافت رويه ي شيء را به خود مي گيرد و حايل غير قابل نفوذ براي چشم ايجاد مي كند . سطحرنگ را معمولا ً همچون كيفيتي در خود شيء مي انگاريم . از اين سه كيفيت ظاهري كه اشاره كرديم ، نمود هاي ديگري چون تلأ لو، فروغ و فلزنما ناشي مي شوند . نقاشان با سطحرنگ سر و كار دارند ولي بخشي از صناعت آنان معطوف به ايجار نمود هاي حجمرنگ ، فيلمرنگ ، تلألو و فروغ به وسيله ي رنگيزه است كه در واقع چنين كيفيت هايي را ندارد . آن دسته از حجم سازان مدرن كه با موادي چون پلاستيك كار مي كنند ، از نمود حجمرنگ بهره مي گيرند. يكي از ملاحظات روانشناختي رنگ كه در كاربرد هنري رنگ اهميت دارد ، بررسي تأثير متقابل رنگ ها است . جلوه يا اثر هر رنگ در جوار رنگ ديگر تغيير مي كند . اگر در شرايط روشنايي مناسب ، چند ثانيه به يك رنگ فام دار خيره شويم و بي درنگ بر سطحي سفيد بنگريم ، مكمل آن رنگ را خواهيم ديد . اين پديده را – كه ناشي از واقعيت فيزيكي رنگ عيني نيست – پي انگاره مي نامند . پي انگاره ي هر رنگ ، رنگ مجاورش را تحت تأثير قرار مي دهد و در نتيجه ، تفاوت كيفي آن دو رنگ بارزتر مي شود ( مثلا ً قرمز در كنار سبز ، پرمايه تر به نظر مي رسد و برعكس ) . تغييري كه بدين سان در جلوه ي رنگ ها پديد مي آيد ، مشخص كننده ي تباين آنها است . اگر موقعيت دو حوزه ي رنگي مقايسه شده چنان باشد كه تغيير جلوه ي رنگ ها با هم تلاقي كند ، اصطلاح تباين همزمان به كار برده مي شود . رويكرد روانشناختي رنگ به احساس هاي معيني نيز بستگي دارد كه رنگ هاي عيني دربيننده برمي انگيزند. به سخن ديگر ، در اين مقوله ، رابطه ي رنگ هاي عيني با اثرات ذهني شان مورد نظر است . رنگ هايي كه حاوي مقدار زيادي آبي هستند (از بنفش تا سبز)، نسبت به رنگ هايي كه زرد يا قرمز بيشتري در خود دارند (از مغز پسته اي تا ارغواني) ، سردتر مي نمايند . رنگ هاي سرد ، مختصر كاهش در دماي بدن نگرنده ايجاد مي كنند و رنگ هاي گرم باعث مختصر افزايش دماي بدن مي شوند . به لحاظ بصري ، رنگ گرم پيش مي آيد و رنگ سرد پس مي نشيند . بسياري از نقاشان از اين كيفيت رنگ ها براي فضا سازي تصويري بهره گرفته اند . منشأ احساس هايي چون گرمي ، سردي ، پيش آيندگي ، پس روندگي ، وزن و اندازه ي رنگ ها – كه اصطلاحاتي رايج در ادبيات هنرهاي تجسمي اند) همانا سه صفت اساسي رنگ ، يعني فام ، درخشندگي و اشباع است . نقاشان قديم بسياري از نمودها و اثرات بصري رنگ را بدون شناخت علمي به كار مي بستند ، ولي انتشار نظريه هاي رنگ ، نقاشان پُست امپرسيونيسم ، اُرفيسم و آپ آرت را بر آن داشت كه امكانات بياني و تزييني رنگ را گسترش دهند و به راه حل هاي تازه اي در مسائل حجم ، فضا ، نور و حركت دست يابند .
امتیاز:
بازدید: 152
|
|
[قالب وبلاگ : سایت آریا] [Weblog Themes By : sitearia.ir] |